معنی محمود غزنوی

لغت نامه دهخدا

محمود غزنوی

محمود غزنوی. [م َ دِ غ َ ن َ] (اِخ) (سلطان...) ابوالقاسم بن سبکتکین ملقب به سیف الدوله، و نیز یه یمین الدوله و امین المله و غازی. در سال 360 هَ. ق. متولد شد و وفاتش روز پنج شنبه 23 ربیع الاخر سال 421 هَ. ق. در شهر غزنین بود و به مرض سل (دق) درگذشت. پس از فوت او را امیر ماضی خواندند. محمود بعد از مرگ ابومنصور ناصرالدوله سبکتکین به سال 387 هَ.ق. پس از غلبه بر برادرش اسماعیل به امارت رسید. جنگها و محاربات سلطان محمود بدین شرح است: بر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح ملقب به منتصر سامانی چیره گشت. بعد از آن خلف بن احمد باقی مانده ٔ صفاریان را از میان برداشت و سپس با خانیان ترکستان به جنگ پرداخت و بعد از آرام کردن آن نواحی عزم فتح خوارزم و جرجانیه را نمود و در سال 392 هَ. ق. بعنوان جهاد و غزا به هندوستان حمله برد و تا سال 416 هَ. ق. در ظرف 24 سال چندین جنگ کرد که 12 غزوه ٔ او مهم تر است. دیگر از فتوحات محمود میتوان فتح ری و اصفهان و غلبه ٔ سلطان محمود بر مجدالدوله ٔ دیلمی را نام برد که به سال 420 هَ. ق. اتفاق افتاده است. سلطان محمود که اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی است به دلیری و بی باکی و کثرت فتوحات و شکوه دربار در تاریخ اسلام بسیار مشهور شده مخصوصاً غزوات او در هند و غنایمی که از آنجا آورده و اجتماع علما و شعرا در دستگاه او، واشعار و کتبی که به نام او ترتیب یافته نام او را در اکناف و اطراف عالم معروف کرده است. معروفترین شاعران دربار او عبارت بودند عنصری بلخی، فرخی سیستانی، عسجدی مروزی، زینتی، فردوسی طوسی، منشوری سمرقندی، کسائی مروزی و غضائری رازی که بزرگترین و نامورترین آنان همان فردوسی طوسی است. و از علمای دستگاه محمودی هیچ کسی جلیل القدرتر و بزرگوارتر از ابوریحان بیرونی نیست. از وزرای نامی دستگاه سلطان محمود این اشخاص را می توان نام برد: فضل بن احمد اسفراینی، ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی و ابوعلی حسن بن محمدبن میکال معروف به حسنک وزیر. دبیر مخصوص دربار سلطان محمود ابونصر مشکان بوده است. سلطان محمود در مذهب حنفی تعصبی مفرط داشت. شهرستانی در ملل و نحل می نویسد گویا کرّامی بوده است (بل قطعاً) و یکی از مردم خراسان موسوم به عبداﷲبن کرام به زهد ریائی و حیله و تزویر جمعی کثیر را تابع مذهب خود گردانید و از جمله ٔ اتباع او یکی سلطان محمود بود که بلای عظیمی شد برای شیعه و اهل کلام. (یادداشت های قزوینی حواشی ج 7 ص 60). به علت تعصب شدید محمود، گروه کثیری از اسماعیلیه در ماوراءالنهر و خراسان و ری کشته شدند و یاران مجدالدوله به جرم معتزلی بودن از دم شمشیر گذشتند و قسمت اعظم کتابخانه ٔ نفیس مجدوالدوله طعمه ٔ آتش سلطان محمود شد. (از تاریخ عمومی عباس اقبال صص 255- 268). از بنده زاده بودن محمود مراد پسر سبکتکین بودن اوست که او خود مملوک الپتکین بوده است. (حدیقه ٔ سنائی صص 264- 265).


غزنوی

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) محمدبن محمود قاضی غزنوی، ملقب به معین الدین و مکنی به ابوالعلاء. او راست: کتاب «سرالسرور» در ذکر شعرای زمان خود. (از کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 987).

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) (حکیم...) مجدودبن آدم سنائی:
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن مرده نوی.
مولوی.
رجوع به سنایی شود.

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) محمودبن سبکتگین را گویند. (از آنندراج):
ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی
کآن بنده ٔ نیاز شد و این غلام ناز.
ملاشانی تکلو (از آنندراج).
چون این زاری به گوش غزنوی خورد
سرش غوطه به خون دل فروبرد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به محمودبن سبکتگین غزنوی شود.

غزنوی. [غ َ ن َ] (ص نسبی) منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود.
- سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود.

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) (متوفی به سال 582 هَ. ق. = 1186م.) عالی بن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی، ملقب به تاج الشریعه، فقیهی حنفی و مفسر بود. او راست «تفسیر قرآن » در دو جزء. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 461).

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) متوفی به سال 593 هَ.ق. = 1197م.) احمدبن محمدبن سعید اصولی. فقیهی بود و در حلب درگذشت. او راست: «روضه اختلاف العلماء» و «المقدمه المختصره» در فقه، و «روضه المتکلمین » در اصول دین. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 70) رجوع به احمدبن محمد غزنوی شود (تاریخ وفات در آنجا 553 هَ. ق. ذکر شده است، و در نام مؤلفات نیز مغایرت هست).

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) او راست: کتاب «النتف فی الفتاوی » که علی جمالی در ادب الاوصیاء آن را ذکر کرده است. دانشمندان دیگر هم کتبی به این نام تصنیف کرده اند. (از کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1925).

غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) (متوفی به سال 1445م.) از دانشمندان هند است. در دولت آباد واقع در دکن متولد شد و در دهلی دانش فراگرفت و قاضی القضاه بود. از تألیفات وی «الارشاد» است در نحو که نسخه ٔ خطی از آن در لیدن است. (از اعلام المنجد).


محمود

محمود. [م َ] (اِخ) ابن سبکتکین. رجوع به محمود غزنوی شود.

حل جدول

محمود غزنوی

پسر سبکتکین موسس غزنویان


غلام محمود غزنوی

ایاز

فرهنگ عمید

غزنوی

از مردم غزنه (غزنین): سلطان محمود غزنوی،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

محمود غزنوی

1171

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری